آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

بازی

شهری بود که در آن ، همه چیز ممنوع بود و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود ، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با بازی الک دولک می‌گذراندند.
چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند ، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی هم مشکلی برای سازگاری با این قوانین نداشتند.
سال ها گذشت. یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد وجارچی‌ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند.
جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم ، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند: « آهای مردم! آهای...! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست. »
مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند ، پس از شنیدن اطلاعیه ، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند.
جارچی ها دوباره اعلام کردند: « می‌فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد ، بکنید. »
اهالی جواب دادند: « خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم. »
جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند.
ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه دادند بدون لحظه‌ای درنگ.
جارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است ، رفتند که به اُمرا اطلاع دهند. اُمرا گفتند: « کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم. »
آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و همه امرای شهر را کشتند وبی‌ درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند.

آیا آینده ترسناک است؟ زمانیکه ربات ها دروغ گفتن رایاد بگیرند

در سال 2009، محققان سویسی آزمایشی رباتیک انجام دادند که نتایج شگفت‌آوری به دنبال داشت. صدها ربات در میدان‌های مسابقه قرار داده شدند، و طوری برنامه ریزی شدند که به دنبال "منبع غذا" (که در اینجا یک حلقه با رنگ روشن بود) بگردند. رباتها قابلیت برقراری ارتباط با یکدیگر را داشتند و به آنها دستورالعملی داده شده بود تا با انتشار نور آبی رباتهای دیگر را به منبع غذایی راهنمایی کنند. اما با جلو رفتن آزمایش ماشین‌ها تکامل یافتند و پنهان کارتر و فریب کارتر شدند: زمانی که غذا را می‌یافتند، چراغهای خود را خاموش می‌کردند و در عوض شروع به جمع‌آوری منابع برای خودشان می‌کردند؛ با وجود اینکه در برنامه‌ریزی اصلی‌شان دستوری مبنی بر این کار وجود نداشت. لوییس دل مونته، نویسندۀ کتاب "انقلاب هوش مصنوعی"، می‌گوید: "نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که رباتها "منفعت‌طلبی" را یاد گرفتند. اینکه آنها خودآگاهند یا نه، محل بحث است." 

بارون غیرمنتظره

خوشی یعنی ‎kiki emoticon‎

این بارون تو گرمای تابستون♥


سیمین بهبهانی

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد

کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست
حتی دل دماوند آتشفشان ندارد

دیو سیاه دربند آسان رهیدو بگریخت
رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد

روز وداع خورشید زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد

برنام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیرو کمان ندارد

دریای مازنی ها برکام دیگران شد
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد

دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بربیستون نویسند دارا جهان ندارد

آئیم به دادخواهی فریادمان بلنداست
اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید وسبز است این بیرق کیانی
اما صدآه و افسوس شیر ژیان ندارد

کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد

5+1

سبُکی مبارک!

وزن ما همیشه ده کیلو بیشتر از آن بود که فکر می کردیم! این ده کیلو را ترازو ها نشان نمی دادند، هیچ کس نمی دیدش اما بود.گاهی ده کیلوهای ما در خیابان با هم دعوا می کردند، با هم درد دل می کردند، با هم سکوت می کردند و آه می کشیدند! دیگر عادت کرده بودیم به این ده کیلوی نا مرئی! به این جفت جدا نشدنی...
توافق شد! نمی دونم این یعنی چی...نمی دونم چقدر راه نفس باز می شه. فقط یک چیز رو حس می کنم. ده کیلوی من، امروز لاغر شده!