آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

دهه 60

دهه ی شصت یعنی... خاله بازی با چادرای مامانامون تو کوچه. یعنی بیدارشدن با بوی نفت بخاری نفتی .یعنی بوی نون پنیر و نارنگی تو کیف. یعنی فوتبال دستی. یعنی مانتو با اپل. یعنی صف نون.یعنی دستای مامان و آب سرد و کهنه بچه. یعنی بوی نم خاک بعد بارون تو کوچه خاکی. یعنی ویدئو قاچاق. یعنی آتاری و میکرو. یعنی انباری و بوی سرکه. یعنی برنج کوپنی. یعنی فخرفروختن با کتونی میخی. یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک. یعنی سیاه چال. یعنی کارت صدآفرینیعنی حسرت یک دقیقه خواب بیشتر تو زمستون. یعنی ادکلن کبرا و ویوایعنی لاک قرمز و قند! تلویزیون سیاه و سفید. یعنی بستنی کیم دوقلویعنی آدامس خروس نشان. بوی آش و کشک تو یه روز بارونی. یعنی کیسه و سفیدآب. یعنی علاالدین و سیب زمینی.یعنی کوبلن و کاموا.یعنی یعنی کارت بازی با دمپایی. یعنی جوجه رنگی. یعنی یک اتاق و پنج تا بچه .یعنی نوار کاست. یعنی بوی نفتالین لای رختخوابیعنی خریدن لبو و لواشک از سر کوچه مدرسه. یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی. پوشیدن لباس خواهربزرگه. یعنی ساختن آدم برفی.یعنی بوی نم زیرزمین. یعنی نیمکت سه نفره. یعنی تیله بازی. ای کاش این خاطرات تکرار شدنی بود افسوس!

نظرات 1 + ارسال نظر
مژده چهارشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 02:35 ب.ظ

هی! رفیق دهه شصتی! میدونم تو جوونی، پیر شدی!
میدونم آهنگ یویوبازی کردنت، آژیر قرمز بود! میدونم واسه دوچرخه و آتاری، معدل 20 آوردی و هرگز برات نخریدن! میدونم کلاسای درست با نیمکتای سه نفره بود و تخته سیاه و گچای رنگی...
میدونم اسکناسای 20 تومنی و 10 تومنی را مینداختی تو قلک که پولاتو جمع کنی! می دونم تابستونا بستنی کیم دو قلو میخریدی و با دوستت نصف میکردی!
میدونم با یه مداد سیاه عکس یه سکه 5 ریالی را کپی میکردید رو کاغذ، واسه سرگرمی!
میدونم دفتر خاطراتت سر کلاس زیر میزا می چرخید و همکلاسیات توش خاطره می نوشتن...
یااااااااااادش بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد