آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

قضاوت

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت.

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد

راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند،

پچ پچ می کند،آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت

به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت

کند.اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد.

زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت

و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت

که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند،

و رفتار می کند. همیشه این نکته را به یاد داشته باشید

که: ما انسان ها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را

می بینیم که دوست داریم ببینیم.


عکس: ‏مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت.

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد

راه می رود، مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند،

پچ پچ می کند،آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت

به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت

کند.اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد.

زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت

و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت

که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند،

و رفتار می کند. همیشه این نکته را به یاد داشته باشید

که: ما انسان ها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را

می بینیم که دوست داریم ببینیم.‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد