خب، این یک دغدغه همیشگی من است که تصور کنم اگر یک بار دیگر کودک میشدم و امکانات روتین حال حاضر مثل دسترسی به اینترنت و گوشیهای هوشمند و تبلت و کامپیوتر را میداشتم، چطور آدمی میشدم. در دید اول، به نظر میرسد، این فناوریها و این حجم از دانش همیشه در حال دسترس، باید مغزهای من و شما را آمادهتر، تیزتر، پویاتر و مطلعتر بکنند.
اما آیا واقعا همین طور است؟!
این روزها، فشار روی مغزهای ما بیشتر از هر وقت دیگری شده است، نه به خاطر اینکه مشغول اندیشههای ژرف هستیم، بلکه به خاطر اینکه وقتی در اینترنت وارد سایتهای میشویم، یا وقتی با گوشی یا تبلت خودمان، وایبر را باز میکنیم، با انبوهی از اطلاعات، شامل اطلاعات خبری، جملات قصار، لطیفهها، واقعیات درست و نادرست و شایعات، به صورت فشرده و در کنار هم روبرو میشویم. پردازش این اطلاعات و پرش از یکی به دیگری و نیز تصمیم گرفتن برای اینکه کدام را هضم کنیم و کدام یک را به کناری بنهیم، اصلا کار سادهای نیست.
اما سی سال پیش و یا در عصر جوانی مادرها و پدرهای ما وضعیت چطور بود؟
البته که نه با خودم فکر کردم که دنیای مدرن چه بر سر مغزهای ما آورده است و منی که گاهی حتی زحمت به یادآوردن ساده ترین چیزها را به خودم نمیدهم و بالافاصله در گوگل، جستجو میکنم!
از گوشیهای هوشمند خودمان، شروع میکنم، این ابزارهای مدرن، در حکم چاقوهای سوئیسی چند کاره شدهاند و کارهای عجیب و غریبی میکنند، آنها در درون خود فرهگ واژهها، ماشین حساب، مرورگر وب، ایمیل، اپلیکیشنها بازی، تقویم، ضبط کننده صدا، پیشبینیکننده وضعیت آب و هوا، جی پی اس، ابزارهای تایپ و ارسال به شبکههای اجتماعی، فیسبوک و البته چراغ قوه دارند!
چند دهه قبل اصلا در تخیل ما نمیگنجید که چنین چیزی را در جیب داشته باشیم، اما همین راحتی دسترسی، مشکل بزرگی به نام مالتی تسک شدن یا چندکارگی در آن واحد را باعث شده است.
ما در سر میز نهار، یادمان میافتد که بد نیست، عکسی از میز غذایمان بگیریم و در اینستاگرام ارسال کنیم، یا حین تماشای فوتبال، توییت میکنیم، یا وقتی که داریم درس میخوانیم، بیاختیار هوس چک کردن توییتر به سرمان میزند.
خب، ممکن است بگویید مگر مالتی تسک شدن، چه مشکلی دارد؟ غیر از این است که ما از همه لحظههای مرده خودمان استفاده میکنیم و با انبوهی از مردم غئب از نظر هم در ارتباط قرار میگیریم؟
چرا اتفاقا یک مشکل بزرگ وجود دارد:
«ارل میلر» که دانشمند علوم اعصاب در دانشگاه MIT است، بر این باور است که اصلا مغزهای ما به صورت ذاتی برای چندکارگی طراحی و سیمکشی نشدهاند! یعنی آن هنگام که تصور میکنیم، در آن واحد داریم چند کار را انجام میدهیم، در توهم محض هستیم و در واقع داریم خیلی سریع، از کاری به کار دیگر پرش میکنیم!
همین مسئله باعث میشود که کارایی به شدت پایین بیاید و میزان هورمونهایی در بدن ما که هنگام مواجهه با تنش، ترشح میشوند، افزایش یابند. وقتی مقدار هورمونهای کورتیزول و آدرنالین در بدن ما افزایش یابند، و تحت تأثیر این هورمونهایعملکرد شناختی ما مختل میشود.
مسئله دیگر فعال شدن مسیر لذتجویی ما است. در دنیای همیشه متصل به اینترنت، مغز ما ناخودآگاه در دام لذتجویی میافتد، ما سعی میکنیم که همیشه به طریقی محرکی خارجی برای فعال کردن مدارهای لذت مغز خودمان پیدا کنیم. این محرکهای خارجی که حالا به یاری اینترنت، خیلی سریع و آسان میشود به آنها رسید، چیزهای متفاوتی میتوانند باشند: اخبار هیجانانگیز، عکسهای اینستاگرام، نوشتههای وایبر، واتس اپ، توییتر و فیسبوک و …
چشم که بر هم بزنید، میبینید که میزان تمرکز و توجه شما به شدت پایین آمده است، دیگر نمیتوانید دقایق متمادی کتاب بخوانید یا روی یک کار دیگر تمرکز داشته باشید، چون مغز شما، برای «پرش» و «از این شاخ به آن شاخ شدن»، پرورش پیدا کرده است. مدار پاداش و لذت مغزهای ما، تحت این شرایط همیشه در پی کامجویی است.
به سالها و دهههای پیش فکر کنید، ما آن زمان اگر مشغول کاری بودیم، حتی ممکن بود پاسخ تلفن ثابت خودمان را هم ندهیم. ما در آن زمان برای یک عصر و شب، حداکثر انجام دو سه کار بود: عصر پیادهروی میکنم، بعد درس میخوانم، آخر شب هم مطالعه آزاد!
اما حالا چه؟ ممکن است به ظاهر تصور کنیم که باز هم همین کارهای قدیمی را میشود انجام داد، اما باید بگویم الان دیگر وارد عصری شدهایم که مردم گوشیهای خود را به توالت هم میبرند! بنابراین برنامه واقعی ما، یک فهرست بسیار مفصل است که کارهای اصلیمان، در میان آنها گم و محو میشوند.
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد.
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بهدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بهنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
دوست داشتید معلم شما هم ربات بود؟ این کاری است که در کره جنوبی به صورت آزمایشی آغاز شده. رباتی به نام Engkey توسط طراحان انستیتو علوم و تکنولوژی کره طراحی شده است تا در نقش معلم زبان انگلیسی در دوره ابتدایی کار کند. هم اکنون ۲۹ ربات معلم در ۲۱ مدرسه مختلف کار تدریس به دانش آموزان را بر عهده دارند.
قد آنها حدود یک متر است. سر از یک نمایشگر تشکیل شده که تصویر یک معلم مجازی را نمایش می دهد. این ربات می تواند به کمک چرخ هایی که در زیر آن تعبیه شده به راحتی در اطراف کلاس حرکت کرده و با دانش آموزان صحبت کند. در کنار مکالمه و آموزش زبان انگلیسی می تواند شعرهای آموزش الفبای زبان انگلیسی را برای دانش آموزان بخواند و متناسب با موسیقی، بازو ها و سر خود را تکان دهد. طراحی آن هم به گونه ای است که برای دانش آموزان ابتدایی جذاب باشد.
ر واقع این ربات به صورت بی سیم از راه دور کنترل می شود. هر ربات را یک معلم زبان انگلیسی در کشور فیلیپین کنترل می کند. یکی از دلایل اصلی ساخت این ربات ها این بوده که بتوان به معلم های خوب زبان انگلیسی که دستمزد بالایی هم ندارند از راه دور دسترسی داشت. کره جنوبی از نظر زیر ساخت های اینترنت یکی از بهترین کشورها در جهان است و حالا این توانایی را دارد که از معلم هایی در کشورهای دیگر برای آموزش استفاده کند. حتی سنسورهایی در محل تدریس معلم های واقعی در فیلیپین تعبیه شده که حرکات صورت آنها را به معلم مجازی در نمایشگر ربات منتقل می کند. به این صورت دانش آموزان کره ای هم معلم خوب دارند و هم از نظر هزینه، کار مقرون به صرفه تر می شود. روش تدریس و همچنین نحوه برقرای ارتباط با دانش آموزان نیز آنقدر جالب بوده که در دوران آزمایش رتبه بالایی از راندمان کاری و رضایت والدین و فرزندان را کسب کرده است.
بسیاری از والدین از وجود چنین معلمی در مدارس فرزندان خود احساس رضایت کرده اند و معتقدند که وجود یک ربات به جای انسان از استرس های هنگام آموزش می کاهد و فرایند آموزش را موفق تر خواهد کرد.
پیاده سازی این برنامه آموزشی حدود ۱.۴ میلیون دلار برای دولت کره هزینه در برداشته. اما به نظر می رسد که دولت کره هم از به کار گیری این ربات راضی بوده و معتقد است با این جایگزینی بسیاری از مشکلات جانبی هم حل می شود به خصوص می توان از این ربات ها برای آموزش در روستاها و نقاط دور افتاده استفاده کرد که امکان رفتن معلم ها به آنجا وجود ندارد.
مدرسه بینالمللی و دوزبانه Vittra
Telefonplan در سال ۲۰۱۱ در استکهلم سوئد با روشهای نوین و خلاقانه آموزشی آغاز
به کار کرد. در این مدرسه از کلاسهای درس معمول و ردیف نیمکتها اثری نیست، دانش
آموزان آزادانه با لپتاپهای خود در اطراف حرکت میکنند و بهدلخواه به ایستگاههای
مختلف یادگیری و کاری میروند. مؤسسان Vittra Telefonplan هدف اصلی
مدرسه را ایجاد اعتمادبهنفس و ایمان به تواناییهای خود در دانش آموزان و تقویت
مهارتهای اجتماعی آنان میدانند.
طراحی منحصربه فرد فضای داخلی این مدرسه بر عهده طراح مشهور دانمارکی
روزان بوش بوده است. سالن سینما، زمین بازی، کافه تریا و کلوپ ناهار از امکانات
ویژه Vittra Telefonplan است.