آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

مقیاس

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است. 
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم .

یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

دلتنگی

خوش بــه حال ِ انارها و انجیـرها ...

دلتنگ که می شـوند،

مــی تـرکـنــد ...

************
مهدی اخوان ثالث

دیوار کاغذی

ژان پل سارتر چه زیبا می‌گوید: گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید نه برای این که دیگران را از خودت دور کنی بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می‌کنه تجربه جالبی است! شما هم امتحان کنید ولی یادتون باشه دیوار کاغذی بکشید تا اگه کسی خرابش نکرد، باد خرابش کنه.


سیاه و سفید

خود را به جواب سیاه و سفید محدود نکنید. بین سیاه تا سفید هزاران رنگ دیگر هم وجود دارد. بین جواب بله و نه، و می شود یا نمی شود هم همین طور.