آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

توفیق

لازمه توفیق بیرونی، توفیق درونی است.


ریشه

آنچه در بخش آشکار زندگی اتفاق می افتد، ریشه در بخش ناآشکار دارد.


آیا مهم است که به چه نتیجه ای می رسیم؟

عموم مردم اگر به نتایج خاصی نرسند، زندگی برایشان بی معنی می شود. والدین و مدارس و فرهنگمان از بچگی به ما آموخته اند که رسیدن به نتیجه مهم است. اما چه می شد اگر به دنبال نتیجه ای خاص نبودیم؟ چه می شد اگر تمرکز ما به سفر بود نه مقصد؟ اگر کسی به دنبال نتیجه نباشد، آیا به این معنی است که چالشی برای غلبه کردن ندارد؟  البته والدین به صورت غیر مستقیم به این موضوع می پردازند: آنها ممکن است همیشه در مورد نتیجه صحبت نکنند (شاید هم بکنند) ولی همواره به ما آموزش می دهند که چگونه می توان به نتایجی ویژه رسید. برای نمونه؛ چگونه کارهایمان را به اتمام برسانیم. مدارس و سیستم آموزشی بسیار روشن تر به ما می آموزند که هدف از تحصیل، بدست آوردن نمرات خوبست، که البته نه برای آنها مهم است و نه برای ما، ولی همه می دانیم که برای رفتن به یک دانشگاه معتبر نمرات خوب مورد نیازست و همچنین مطمئن ترین راه برای دستیابی به یک شغل پردرآمدست.من نیز اگر نتیجه ای که می خواهم، بدست نیاورم خوشحال نخواهم شد.

به تازگی با یکی  از دوستانم صحبت می کردم و به او گفتم که اگر امکان داشت معانی چیزها را تغییر می دادیم تا خودمان را به آنچه داریم، به جای این که چیز متفاوتی بدست بیاوریم، راضی و حتی خوشحال کنیم. به عبارت دیگر؛ به وی گفتم که می توانم به او راه خوشحال شدن بدون دستیابی به نتیجه را یاد بدهم. 

در کمال تعجب او پاسخ داد که او نمی خواهد این راه را یاد بگیرد. او درآمد بیشتر و وزن کمتر می خواست. او خیلی خشن اعلام کرد که نتایجی را می خواهد که از ابتدا می خواست. او تمایلی نداشت که خوشحال یا راضی باشد.

البته فکر می کنم که او تنها نیست و بسیاری از مردم در مقابل چنین پیشنهادی، همین واکنش را نشان خواهند داد. این ایدۀ عمومی زندگی امروزه است که دستیابی به نتایج ویژه را می طلبد و معنای زندگی بدون نتیجه چه می تواند باشد؟ 

بله! هر از گاهی می شنویم که مردم می گویند: "سفر مهم تر از مقصدست." ولی تعداد کمی با مفهوم واقعی این جمله زندگی می کنند.

جهان

جهانی که ساخته ایم محصول تفکر ماست؛ این جهان بدون تغییر تفکرمان، تغییرپذیر نیست.