پرسیدم : به نظرت بهترین دوست آدم کیست ؟
با کمی تامل جواب میدهد : زبان اش
پرسیدم : و بدترین دشمن اش ؟
با لبخندی گفت : باز هم زبان اش
بستگی دارد چگونه از آن استفاده کنی !
ای زبان ، هم گنج بی پایان تویی
ای زبان ، هم رنج بی درمان تویی
مولانا
درخت را با قلب می کارند نه با دست !
برای همه قلبی آرزو می کنم ...
پانزدهم اسفند ماه ، روز هدیه ی درخت به زمینِ پیر مبارک باد،دستهای قلب و روحتان پر عشق باد.
درخت ، در تهاجم پاییز هرچه را که از دست بدهد ، روح زندگی را برای خودش نگه می دارد ...
درخت بکارید و با دیدنش در هر پاییز و بهار ، مانند درخت بودن را تمرین کنید.
کلاغ و طوطی هر دو زشت و سیاه آفریده شدند ،
طوطی اعتراض کرد و زیبا شد ، کلاغ به رضایت خدا راضی شد ،
اکنون طوطی درقفس است و کلاغ آزاد.
«ریز علی خواجوی»، شاید تنها دهقان عصر جدید است که نامش را همهمان شنیدهایم و از بر هستیم. یکی از انبوه ساکنین این سرزمین که حاضر نشد بگوید: «به من چه؟» و به حق داستان فداکاریش در کتاب آموزشی مدارس جا گرفت و با وجود تغییرات مکرر کتابهای درسی، ماندنی شد.
ریزعلی جان نزدیک هشتصد نفر را نجات داد و داستانش را همگی خواندهایم، ولی انگار یادمان رفته که در مقابل ریز و درشت رویدادهای دوروبرمان، میتوانیم همچون «دهقان فداکار»، واقعه را پیش از وقوع چاره سازیم؛ شاید دریغ میورزیم، شاید باورمان به نیکی کم شده است، شاید نقش اجتماعیمان را فراموش کردهایم و شاید اصلا یادمان رفته که فداکاری چیست!
گویا، ذهنمان را بیشتر درگیر املای «خواجوی» کردیم تا بزرگ منشی «ریز علی». شاید بهتر باشد که یک بار دیگر کتاب سوم ابتدایی را بخوانیم!