آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

ذهن های گرسنه

یه معلم خیلی خوب داشتیم که از خوش اخلاق ترین های عالم بود.
اواخر دوره ی خدمتش بود و حسابی آروم و متین و دوست داشتنی، جوری که ما با همه ی بچگیمون هرگز نمیخواستیم ناراحتیشو ببینیم و همه ساکت مى نشستیم و با ولع به حرفاش گوش میکردیم.
همیشه میگفت : هر سوالی دارید بپرسید. بلد نباشم هم میرم مطالعه میکنم میام بهتون میگم.
رسیدیم به قضیه ی درمانگاهی که در زمان زکریاى رازى میخواستند بسازند. زکریای رازی گفته بوده که چهار تا تیکه گوشت بیارید و ببرید در چهار نقطه شهر بگذارید، هر جا که دیرتر فاسد شد همونجا درمونگاه رو درست کنید.

بعد سوالای ما از آقا معلم شروع شد: 
س- سگا گوشتا رو نخوردن؟
ج - نه حتما کسی مواظب بوده. نمیدونم

س- دزدا گوشتا رو نبردن؟
ج - نمیدونم شاید کسی مواظب بوده.

س- گوشتا رو که برا فاسد شدن گذاشتن، اسراف نبود؟
ج - برای ساختن درمانگاه، چهار تیکه گوشت ایرادی نداره که فاسد بشه.

س- اگه دو تا از گوشتا سالم مونده باشن، کجا درمونگاه رو میسازن؟
ج - سوال خوبی بود حتما صبر میکنن ببینند کدوم تیکه گوشت زودتر فاسد میشه.
س- اون گوشته که سالم موند رو آخرش میخورند؟
ج - نمیدونم پسرجان حتما میخوردن دیگه.

س- گوشتا ...
اینجا بود که دیگه معلم از جاش پاشد... یه کم عصبانی و ناراحت راه رفت تو کلاس و چند بار رفت بیرون و اومد تو
یه کم که اروم شد نشست و گفت : من امسال دوره ی خدمتم تموم میشه
به اخر عمرم هم زیاد نمونده
ولی دلم میسوزه واسه مملکتم
که ذهن بچه های کوچیکش، گرسنه است.
همش نگران گوشته هستند ولی یکی نپرسید درمانگاه چى شد؟ ساخته شد؟ نشد؟ اصلا چطور درمانگاه میسازن؟ 
معلومه تو ذهنایی که فقر و گرسنگی پر شده، جایی واسه ساختن و رشد و آینده ی وطن نمیمونه.

زودتر از اینکه زنگ بخوره سرش رو گذاشت روی دستاش و گفت آروم برید تو حیاط.
ولى ما نرفتیم. البته خیلی نمی فهمیدیم چی گفت و چی شد. فقط نشستیم ساکت و معلم رو نگاه کردیم...


نظرات 3 + ارسال نظر
مترسنج جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 06:52 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com/

نمره 19
واقعا جای تامل داره...
لازم نیس دانش اموزارو رصد کنی...همه اقشار درگیر هستن. البته اگه نگیم توهم توطس با توجه به روت ملی و خدادادی کشور ما و پتانسیل های موجود بنظرم ماهارو مخصوصا اینجور بار آوردن!!
تصور کن اگه ذهن جوونا از مسکن و ماشین ازاد بشه، فکر دانش جو از شهریه و پول غذا و ....ازاد بسه، اگه ... اونموقه طور میتونی جلو قدرت اونا رو بگیری!

با درود و سپاس از نظرات خوب تون.

مترسنج جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 06:54 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com/

راستی پیشاپیش روز معلم هم به شما و پدر گرامیتون مبارک!
هدیه چی میخاین!؟

با سپاس از لطف شما هیچ هدیه ای بهتر از سلامتی و آرامش نیست. امیدوارم همیشه سالم و سلامت و شاداب باشید.

بهنام شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:52 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

حالا خیلی از ذهن گرسنه هم برنمیاد!
کلا دانش آموز جماعت دنبال همینجور مسخره بازی هاس!



ولی خب عمیق بخوایم فکر کنیم چه برداشت جالبی داشته معلم شون! و چه برخورد جالبی با بچه های کلاس!

سلام و سپاس از اینکه وقت برا خوندن مطالبم گذاشتید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد