آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

آموخته‌هاى من

روزنوشته‌ها

تربیت و آموزش

 اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است! اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد. آنان با «نگاه» چندان بیگانه نبودند.

ما تربیت نشدیم ! 
تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پای خود را جلو پدر و مادر دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام کنیم و دست و روی خود را بشوییم،لباس تمییز بپوشیم، صدای خود را در جمع بلند نکنیم و... اما ساده‌ترین و ضروری‌ ترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند , ویا خود نمیدانستند و چیزی برای یاد دادن به ما نداشتند. کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم ؟ چگونه اضطراب را از خود دور کنیم ؟ موفقیت چیست؟ازدواج برای حل چه مشکلی است؟ از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» نیاز به آموزش دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو تنفس صحیح است.
آیا باید در جوانی یا میان‌سالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس، انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است !؟
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند ! هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد.کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی می‌کند .
دنیایی که بویی ازآن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است. هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر می‌رویم و وقتی به خانه برمی‌گردیم، چند خط نمی‌توانیم دربارۀ آنچه دیده‌ایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیده‌ایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است, مانند نسیمی که بر آهن وزیده است!
باید بپذیریم که آدمیت ما به اندازۀ مهارت ما در «نگاه» است. جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم می‌گفت:«اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن را به اشیا بیاموزند. کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر ودقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمی‌‌تواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است! اگرچه نقاشی‌های غارنشینان نشان می‌دهد. آنان با «نگاه» چندان بیگانه نبودند. 
در جامعه‌ای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل می‌بارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم. عجایب را در آسمان‌ها می‌جوییم، ولی یک‌بار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدیم. 
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهروزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض،بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند ...


نظرات 1 + ارسال نظر
مترسنج شنبه 23 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:38 ب.ظ http://dar300metri.blogsky.com

دقیقا...
شما باید معلم میشدی! مث ابوی

سلام من حدود 6 سال به صورت نیروی آزاد در مدارس غیرانتفاعی کار کردم و رشته بنده نیز آموزش ابتدایی است به دلایلی دیگه نتونستم سرکار برم با وجود اینکه علاقه بسیار زیادی به این کار دارم امیدوارم همیشه شاد و سربلند باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد