به سوی دنیای تکانهایتر با خلاقیت محدود
اما دوست ندارم، بیشتر در مورد مضرات ایمیل حرف بزنم، چون اگر خوب نگاه کنید، میبینید که ایمیل هم اصولا دارد به چیز قدیمیای تبدیل میشود. ما الان وارد دورهای شدهایم که حتی در ایران خودمان، دوستان ما به جای ایمیل کردن عکس و مطلبشان، آنها را به صورت پیامهای فیسبوکی یا دایرکتهای توییتری یا پیامهای وایبری میفرستند.
بله! دیگر ایمیل هم تبدیل به فرایند خستهکننده ارتباطی آدمهای سی سال به بالا شده است و راستاش را بخواهید، نسل کاربران فیسبوک هم از آدمهای نوجوان و جوان، به سمت آدمهای میانسال تمایل پیدا کرده است. البته در ایران ما هنوز شاید تعداد کاربران نوجوان و جوان فیسبوک زیاد باشند، اما در غرب، عدم تمایل نوجوانها به فیسبوک و مسن شدن کاربرهای قدیمی آن محسوس است، به عبارتی فیسبوک، هماینک در حال تبدیل شدن به شبکه اجتماعی پدر و مادرهایی با بچههای مدرسه برو شده است.
اصولا وقتی شما میتوانید خیلی راحت و به صورت چت زنده، با کاربران دیگر از طریق اپلیکیشنهای پیامرسانی مثل لاین، واتس اپ، وایبر و تانگو در ارتباط باشید، چرا سراغ فیسبوک بروید؟
حتما فکر میکنید، تبدیل به آدمی شدهام که نمیتوانم خودم را با واقعیات موجود، تطبیق بدهم؟
اما باید بگویم این روزها از دیدن وایبر، وحشت میکنم! وحشت من بابت چیست؟
عمده وحشت من این است که کاربران وایبری را حتی ناتوان از ابراز احساسات خودشان میبینم.
دیروز، ایران در جام ملتهای آسیا، در یک بازی دراماتیک، به عراق باخت.شخصا منتظر بودم، دوستانم در وایبر، شکوه و شکایت کنند، ناراحتی خود را نشان بدهند و آنهایی که فوتبالیتر هستند، مسئله را تحلیل هم بکنند. اما در کمال تعجب دیدم، که دوستانم، چند جوک را که متعاقب بازی درست شده بود، به صورت مکرر کپی پیست میکنند و وارد همه گروههایی که عضوشان هستند، میکنند!
چرا این طور شده است، موضوع مسلما محدود به بازی دیروز نیست. چرا در وایبر، کاربران بیشتر کپی پیست میکنند و قدرت اظهار نظر و بروز احساسات خود را از دست دادهاند؟
من خودم دلیل را در ۲ چیز میبینم:
۱- کم شدن اندوخته اطلاعاتی توده مردم و کاهش شدید جسارت محتواسازی و تواناییهایی نگارشی آنها
۲- دوپامینی شدن آنها! یعنی مدار پاداش و لذت در مغزهای کاربران اینترنت آنقدر تقویت شده است که ترجیح میدهند به جای وقت صرف کردن و زحمت برای نوشتههای شخصی، با کپی پیست، دهها مطلب بیارزشی و دریافت متقابل آنها، محرکهایی برای تقویت دائم این مدار داشته باشند.
و برای این اینکه تحت تأثیر قرار بگیرید، صلاح میبینم که آزمایش مشهور و تکاندهندهای را برایتان توضیح بدهم که توسط پتیر میلنر و جیمز اُلدر انجام شده بود:
آنها الکترودهایی در مغز چند موش، روی بخشی از سیستم لیمبیک به نام هسته accumbens قرار دادند. این بخش از مغز، بخض مهمی در مدار لذت است، وقتی کسی قمار میکند و برنده میشود، همین قسمت تحریک میشود، در مورد یک معتاد به کوکائین، یا کسی که لذت جنسی را تجربه میکند، باز هم همین بخش فعال میشود.
این دو دانشمند، در قفش موشها، اهرم کوچکی را قرار دادند، طوری که اگر موش اهرم را تکان میداد، سیگنالی از طریق الکترود به مغزش و این بخش فرستاده میشد.
جای تعجی نیست که بعد از انجام این کار، عملا تنها کاری که موشهای انجام میدادند، تکان دادن این اهرم بود!
سرانجام موشها از خستگی و گرسنگی تلف شدند!
آیا این آزمایش چیزی را به خاطر شما میآورد؟!
بله، اگر دنبالکننده خبرهای فناوری باشید، شاید یاد مرد سی سالهای در ژوانگژوی چین بیفتید که خستگی سه روز گیم به صورت مستمر، او را پا درآورد، یا مردی کرهای را که بعد از ۵۰ ساعت ویدئوگیم کردن، دچار سکته قلبی شد!
اما از طرفی این آزمایش، باید ما را یاد خودمان پای گوشیهای هوشمند و تبلتهایمان بیندازد. ما ممکن است، مانند آن موشهای یا مردهای چینی و کرهای دچار مسئله عمده ظاهری نشویم، اما مگر تنشهای بیجهت، کمخوابی، بیسوادی، از دست دادن تواناییهای خلاقانه، چیزهای کمی هستند؟
منبع: گاردین (با تغییرات و اضافات و تلخیص) . نقل از وب سایت خوب یک پزشک